انتظار ...
امدنت را به انتظار می نشینم
سالهاست که دیدگان منتظرم به طلوع روشن تو خیره مانده است
با حس غریب حضورت در نبودنت ، انس گرفته ام
همدم لحظه های تنهایم اشک فراق توست
صبح های غیبتت غروب ندبه های دلتنگیست
کمیل سجد ه های ارادتم را به نجوای توسل نامت دخیل می بندم
شمارگان نفس هایم دانه های تسبیح انتظار را به پای ظهورت بی قرار می سازد
بیا که که امدنت را انتظار کافی نیست